سر شب خسته از کار، گوشه‌ ای دراز کشیده بودم و چشمانم داشت گرم میشد پرسید سیب زمینی با قارچ سرخ کرده دوست داری؟ قارچ سرخ کرده؟ من فقط یک نوع قارچ دوست داشتم،از همان ها که در بچگی از گندمزارهای روستا جمع میکردم، قارچ وحشی، نوعی گیاه کوهی هم داخلش میریزند، و قدری پیاز، و آب، زردچوبه و فلفل، میگذاری تا بپزدچه عطری داشت. معلوم است  سرخ شده و یا داخل لوبیا و گوشت دلم را میزد فصل جمع کردن قارچ وحشی اردیبهشت است، هوایش همیشه ابری و آشفته و نیمه بارانیست،صاعقه بسیار است و ابرها حسابی سروصدا راه می‌اندازند،جاده ها و مزرعه ها همیشه گِلی است و گندم ها تازه جوانه زدهبه هر طرف نگاه کنی شکوفه‌های وحشی و رنگی به چشم می‌آیندهوایش هنوز قدری سرد است،و کوها تا کمر زیر برفدر همین ماه زیبا با آسمان آشفته اش، یک صبح میزند به سرت و شال  کلاه میکنی، چکمه میپوشی، میزنی به دل گندمزارهااز این مزرعه به آن یکیخیلی زود میگویی بهشت هم باید همینقدر زیبا باشددم ظهرش خسته، با یک مشمبا پر از قارچ برمیگردی مادر دم در به استقبالم می‌آمد: چکمه هات ِگلی هست، جلوتر نیا، همانجا لب حوض بگذار بعدا میشورم، برایم دمپایی می‌آورد، پاهایم را میشستم، و لباسم را عوض میکردم آن وقت اجازه میداد بروم داخلدارم میبینم که یک سینی بزرگ می‌آورد، قارچها را رویش میریزد ،با صبر و حوصله، یکی یکی ریشه ها و اضافه ها را  پاک میکند، و در یک ظرف آب میشورد‌ قابلمه را آب میکند و میگذارد روی گاز نگاهم برمیگردد، پشت پنجره  باران شدت گرفته، باد با خشونت قطره ها را به شیشه می‌کوبدبخاری نفتی روشن است حرارتش را به گرمی حس میکنمصدای سماور هم می‌آید باید چای تازه دم حاضر باشدآرام آرام بوی قارچ هم فضای خانه را پر میکند مادرم هنو کنار گاز بالای سر قابلمه ایستاده،و من در گرمای مطبوع بخاری چشمانم سنگین و غرق خواب میشوم.  با تکان خوردن شانه ام از‌خواب پریدم: چه زود خوابت میگیره، پاشو شام سرد میشهنشستم پشت میز،نگاهم به ظرف قارچ و سیب زمینی سرخ کرده بود که با سلیقه تزئین شده پرسید نگفتی سیب زمینی با قارچ سرخ کرده دوست داری یا نه، گفتم بهتر از این‌ پیدا نمیشود


مامان بیا به خوابم دلم برات تنگ شده بیا آرومم کن بیا منو با خودت ببر، مگه همیشه بهم نمیگفتی گل همیشه بهار منی چرا گل تو تنها گذاشتی نگفتی دیگه کسی نیست که بهش برسه نگفتی خشک میشه اگه بهش آب ندی :((خیلی زود رفتی مامان خیلی تنهام خیلی نمیدونی وقتایی که تنهام چقدر دلم برات تنگ میشه:(نمیدونم چرا مادر محمد میاد به خوابم خواستم به محمد بگم ترسیدم ناراحت بشه آخه خیلی مادرشو دوست داشت مامان همون قد که من تورو دوست داشتم :(( می‌دونم محمدم یه روز تنهام میزاره مامان
سلام مامان.امشب دوشبه که اومدیم خونه جدید نمیدونی چقدر دلم گرفته اصن خوب نیستم مامان چقدر دلم میخواست الان پیشم بودی و بغلت میکردم کاش تنهام نمیزاشتی مامان من هنوز دلم میخواست نگرانم میشدی هنوز دلم میخواست هوامو داشتی هنوز دلم میخواست بغلم میکردی.مامان اصن اینجا حالم خوب نیست دلتنگی داره خفم می‌کنه دلم میخواد یه آسمون گریه کنم می‌دونم دوس نداری گریمو ببینی ولی مامان دست خودم نیست نمیتونم.کاش میومدم پیشت مامان کاش میشد بغلت میکردم:((یادته مامان میومدم
تو زن ها را نمی شناسی… آنها یک حافظه عجیب برای نگهداری وقایع عاشقانه دارند هیچ کدام از حرف هایت یادشان نمی رود حتی می توانی تشریح لحظه ای را که با یک جمله ات دلشان شکست با جزییات دقیق، دو سال بعد از دهانشان بشنوی… وعده ها و قول هایت را طوری یادشان می ماند که هیچ رقمه نتوانی زیرش بزنی… ساعت و روز دقیق اولین دوستت دارم گفتنت لباسی که در اولین قرار ملاقاتتان به تن داشتی لرزش انگشتانت وقتی برای اولین بار دستشان را گرفتی حالت چشم هایت وقتی اولین دروغ را از تو
نمیدونم چرا ولی شدید دلم گرفته چقدر دلم واسه محمد تنگه چقدر دلم میخواد پیشم باشه خیلی بی معرفته که بعضی وقتا محکومم می‌کنه به خود خواهی با اینکه می‌دونه از جونمم برام با ارزش تر و مهم تره محمد همه زندگی منه کاش میفهمید کاش حالو روزمو میفهمید :((
سلام مامان همه چی رو ب راهه حواسم بیشتر از خودم به بچه هات هست نگران نباش همه چی رو ب راهه هیچ وقت نمیزارم نبودتو احساس کنن :((یادته میگفتی اجاق گاز یه زن باید همیشه روشن باشه خونه رو عطر چایی برداره :((همه چی روبراهه مامان هنوز با دلتنگی هام کنار نیومدم ولی دارم سعی میکنم :((سعی میکنم خودم به خودم آرامش بدم خودم خودمو آروم کنم مامان.سعی میکنم :((( محمدم خوبه کاش بلد بودم چجوری آرومش کنم واقعا نمیدونم چیکار کنم تا یکم حالش بهتر بشه نگرانشم حتی تو اوج
سلام مامان کجایی قربونت برم چقدر دلم برات تنگ شده الان ک نیستی تو بغل کی گریه کنم کی منو قدر تو می‌شناسه :(((چرا تنهام گذاشتی چرا مامان چرا مامان کاش میشد برگردی منو ول کردی رفتی چجوری دلت اومد آخه :((مامان بخدا خستم از همه چی خسته شدم از راضی کردن بقیه از اداره کردن ی زندگی از نگاه سنگین از همه چی مامان تورو خدا بیا منم باخودت ببر:(((
???????????????? و من چگونه بی تو نگیرد دلم؟! وقتی تو نیستی! شادی کلام نامفهومی است. و دوستت می دارم. رازی است که در میان حنجره ام دق میکند. وقتی تو نیستی. من فکر می کنم تو آنقدر مهربانی. که توپ های کوچک بازی. گلهای کاغذین گلدان‌ها. تصویرهای صامت دیوار. و اجتماع شیشه ای فنجانها. حتی از دوری تو رنج می برند! ومن چگونه بی تو نگیرد دلم؟!????????
خستم مامان دلم گرفته از همه از همه چی کاش بودی مامان کاش بین این همه تاریکی تو نور امیدم میشدی کاش بودی تا حداقل باخودم میگفتم یکی هست که هوامو داره به فکرمه چقدر احساس بی کسی میکنم مامان خیلی دلم گرفته خیلی :(((((دلم میخواد بخوابم هیشکسی بیدارم نکنه :(((

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفی کالا فروشگاهی مرکز بین المللی زبان های خارجی کارینو جامانده از زمان کوهنوردان آســـــتارا Miraculous-fan page نمایندگی فروش بهران کرونا بزرگترین دروغ قرن وبلاگ تخصصی تکنولوژی و موبایل ایران و جهان هایپر وان | وبلاگ آموزشی و سرگرمی